مرکز دعوت و تبلیغ اسلامی بریتانیا ۲۰۰۲
یکی از مهمترین موضوعات در اسلام مسأله «دگرپذیری»* است. نمیتوان کسی را به زور وادار کرد تا دینش را تغییر دهد. در سراسر تاریخ اسلامی نه تنها در برابر مسلمانانی که دیدگاههای متفاوت داشتند، بلکه در برابر غیر مسلمانان هم دگرپذیری روا داشته میشد. امّا امروز متأسفانه بسیاری از مسلمانان روح واقعی اسلام را به فراموشی سپردهاند. امروز مسلمانان نه با غیر مسلمانان تحت سلطهی خویش و نه با مسلمانانی که دیدگاههای مخالف دارند دگرپذیری را روا نمیدارند. در یک یادآوری بموقع، سخنرانی عالم بزرگ مسلمان «مارمادوک پیکثال» را در مورد «دگرپذیری در اسلام» ویرایش کردهایم. این سخنرانی در سال ۱۹۲۷ میلادی در مدراس(Madras) هندوستان ایراد شد. پیام او پس از ٧٥ سال هنوز هم با مسائل امروز مرتبط است.
یکی از بزرگترین برداشتهای ناصوابی که نویسندگان غربی در طول تاریخ از اسلام داشتهاند این است که میگویند در اسلام دگرپذیری وجود ندارد. وقتی که حقایق متعدد را به یاد بیاوریم این طرز تفکر کاملاً برعکس میشود. همه به یاد دارند که در اسپانیا یا سیسیلی(Sicily) یا آپولیا(Apulia) یک مسلمان را زنده نگذاشتند. همه به خاطر دارند که پس از قیام بزرگ سال ۱۸۲۱ میلادی در یونان یک مسلمان را زنده نگذاشتند و یک مسجد را پا برجا نگذاشتند. همه به یاد دارند که چگونه با تأیید همەی اروپا، جمعیت مسلمانان شبه جزیرهی بالکان را که زمانی در اکثریت بودند، به طور سیستماتیک کاهش دادند.
در اسپانیای تحت حکومت امویان و در بغداد تحت حکومت خلفای عباسی مسیحیان و یهودیان به طور مساوی با مسلمانان در مدارس و دانشگاهها پذیرفته میشدند. نه تنها این بلکه با هزینهی دولت مسلمانان، به صورت شبانهروزی در خوابگاههای دانشجویی اسکان داده میشدند. وقتی که مسلمانان از اسپانیا بیرون رانده شدند، فاتحان مسیحی به طرز وحشتناکی یهودیان را مورد اذیت و آزار قرار دادند.
کسانی که شانس آوردند از آنجا گریختند؛ بعضی از آنان به مراکش و صدها نفر هم به امپراطوری ترکان عثمانی رفتند. امپراطوری مسلمانان برای تمام کسانی که از اذیت و آزار تفتیش عقاید دینی/انگیزیسیون (Inquisition) گریخته بودند، مکانی امن به شمار میآمد.
مسیحیان غربی تا قرن هجدهم نمیدانستند و برایشان هم مهم نبود بدانند که مسلمانان چه اعتقادی دارند. آنان نمیخواستند که دیدگاه مسیحیان شرقی را دربارهی مسلمانان بدانند. کلیسای مسیحیان به دو بخش تقسیم شده بود و در نهایت، این انشقاق به جایی رسید که مسیحیان شرقی، به گفتهی گیبون ( Gibbon) تاریخنگار، حکومت مسلمانان را که اجازهی انجام امور دینی و پیروی کردن از اصول عقاید ویژهی خودشان را به آنان میداد بر حکومت مسیحیان همنوع خود ترجیح میدادند؛ زیرا اینان مذهب کاتولیک رومیها را بر مسیحیان شرقی تحمیل میکردند و یا آنان را با خشونت از بین میبردند.
اگر به همان اندازه که مسلمانان دربارهی مسیحیت آگاهی داشتند، اروپاییها هم همان اندازه اسلام را شناخته بودند، جنگهای متعصبانهی صلیبی اتفاق نمیافتاد. زیرا این جنگها کاملاً بر اساس یک درک نادرست بود. این یک نوع «تاریخ» بود که در اروپای غربی به مردم عادی تزریق میشد. این نوع افکار بود که سبب ارتقای درجه و مقام جنگجویان در حملاتشان علیه متمدنترین مردم آن زمان میشد. مسیحیت، جهان خارج از خود را به عنوان نفرینشدهی ابدی میشناخت.
اینکه در حال حاضر کشورهای غربی بیشتر اهل دگرپذیری شدهاند، به این دلیل نیست که آنان از قوانین دینی فاصله گرفتهاند؛ بلکه به این دلیل است که از وقتی که مسلمانان از احکام دینیشان دور شدهاند، میزان دگرپذیری و نمونههای دیگر فرهنگ متعالی کاهش یافته است. پیش از آمدن اسلام، دگرپذیری هرگز به عنوان یک بخش اساسی دین تبلیغ نمیشد.
از نظر مسلمانان یهودیت، مسیحیت و اسلام سه شکل یک دین (واحد) هستند که در حالت اصلی و خالص آن همان دین ابراهیم است – اسلام – یعنی تسلیم کامل در برابر ارادهی خداوند. یهودیان پس از موسی، لطف و رحمت خداوند را به ملت برگزیده – خودشان – محدود کردند و حاکمیت خداوند (در زمین) را به معنای حاکمیت نژاد خود در نظر میگرفتند. حتی خود مسیح، به گفتهی انجیل، اعلام کرد که او ینها برای انسانهای گمشدهی بنی اسرائیل مبعوث شده و به نظر میرسد که دعوت خود را فقط به آنان محدود کرده بود. مسیحیان هم کسانی را مشمول لطف و رحمت خداوند میدانستند که به اصول عقاید مخصوص مسیحیت باور داشتند. هر کس که این اصول را رعایت نمیکرد طرد میشد و برای اینکه روحش (از معصیت) پاک شود او را مورد اذیت و آزار قرار میدادند. فقط در اسلام است که ماهیت واقعی حاکمیت خداوند آشکار میشود.
اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿٢٥٥﴾ لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (سوره بقره: ۲۵۶-۲۵۵)
خدائی بجز الله وجود ندارد و او زندهی پایدار (و جهان هستی را) نگهدار است. او را نه چرتی و نه خوابی فرا نمیگیرد. از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است. کیست آنکه در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازه او؟ میداند آنچه را که در پیش روی مردمان است و آنچه را که در پشت سر آنان است. چیزی از علم او را فراچنگ نمیآورند جز آن مقداری را که وی بخواهد. فرماندهی و فرمانروائی او آسمانها و زمین را در برگرفته است، نگاهداری آن دو وی را درمانده نمیسازد و او بلند مرتبه و سترگ است. اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است. بنابراین کسی که از طاغوت نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز درآویخته است (که) اصلاً گسستن ندارد. و خداوند شنوا و دانا است.
این دو آیه مکمل هم هستند. هر جا که عظمت و حاکمیت الله -سبحانه وتعالی- تحقق یابد، هیچ اجبار و اکراهی در پذیرش دین وجود نخواهد داشت. انسانها (خودشان) راهشان را انتخاب میکنند – یا تبعیت از دین یا مخالفت با آن – و برای مجازات مخالفان دین همین بس که بیشتر و بیشتر از نور حقیقت دور میشوند.
چیزی که مسلمانان به طور عام رعایت نمیکنند این است که این قانون هم برای جامعهی خودمان و هم برای مردم خارج از جامعهی اسلامی به کار میرود؛ قوانین خداوند جهانشمول هستند؛ و عدم پذیرش نظرات و عقاید دیگران از طرف مسلمانان دلیلی است برای اینکه مسلمانان در حال حاضر عظمت و لطف خداوند را که قرآن برای آنان بیان میکند فراموش کردهاند.
من در قرآن دو معنی برای «کافر» یافتهام که تلاش میکنم از نقطه نظر الهی آن را درک کنم. «کافر» در نگاه اول به معنی کسی نیست که از دین خاصی (غیر از اسلام) تبعیت میکند. بلکه کافر کسی است که مخالف ارادهی کریمانه خداوند و اهداف انسانی باشد. بنابراین چنین شخصی به حقیت تمام ادیان و به تمام کتابهای مقدس آسمانی به عنوان وحی الهی اعتقادی ندارد. بیاعتقادی او به جایی میرسد که در جایگاه یک مخالف فعّال برای تمام پیامبران -سلام الله علیهم اجمعین- که مسلمانان بدون هیچ تفاوتی آنان را پیامبران خدا مینامند، قرار میگیرد.
قرآن به طور مکرر این ادعا را مطرح میکند که حقیقت تمام ادیان را تأیید میکند. پیروان سایر شرایع، کتابهای آسمانی پیشین را (به خوبی) درک نکرده بودند؛ پیامبران پیشین را به صورت اسطورهای درآورده بودند. این اسطورهبافیها درحق پیامبران به حدی افراطی بود که مردم دچار شک و تردید شدند که آیا در کتابهای آسمانی قدیم هیچ حقیقتی وجود داشته و آیا چنین پیامبرانی واقعاً وجود خارجی داشتهاند. قرآن در این باره میفرماید: قرآن کتابی است که شک و تردیدی در آن وجود ندارد: او پیامبری است که واقعاً در میان شما زندگی میکند و برای شما (دین) را تبلیغ میکند. اگر این تبلیغ برای این کتاب و این پیامبر نبود، مردم این عذر و بهانه را داشتند که بگویند هدایت خداوند برای بشر همهاش یک داستان دروغین است. بنابراین این کتاب و این پیامبر حقیقت تمام آنچه را که قبلاً وحی شده بود تأیید میکند و کسانی که اعتقادی به این پیامبر و این کتاب ندارند و تا جایی پیش میروند که با وجود یک پیامبر و وحی مخالفت میکنند، در واقع، با نظر هدایت خداوندی که حقیقت تمام ادیان آسمانی است مخالفت میکنند. پیامبر گرامی ما -صلّی الله علیه وسلّم- فرمودهاند که اصطلاح «کافر» به هر کس که به مسلمانان سلام کند و گزندی بە آنان نرساندە و در حال آشتی با آنان باشد، اطلاق نمیشود. کافران در اصطلاح قرآنی به کسانی گفته میشوند که در هر نژاد، آیین یا جامعهای یافت میشوند و آگاهانه دست به شرارت و خرابکاری میزنند.
من از مطلب اصلی خیلی دور شدهام، اما به نظرم این موضوع هم لازم بود. زیرا به سبب مطالعهی ناقص قرآن و سیرهی پیامبر اسلام، آشفتگی بسیاری در میان نظرات گوناگون حتی در میان مسلمانان راجع به این موضوع میبینم. به نظر میرسد بسیاری از مسلمانان فراموش کردهاند که پیامبر در میان بتپرستان حتی پس از پیروزی اسلام در عربستان هم پیمانان زیادی داشته است و «به پیمانش با آنان کاملاً پایبند بود تا وقتی که آن پیمان پا برجا بود». (یعنی تا وقتی که بتپرستان آن را نقض نمیکردند). رفتار صحیح مسلمانان، و نه شمشیر، سبب تغییر عقیدهی بتپرستان شد، زیرا پیش از اینکه مدت پیمانهایشان تمام شود اسلام را در آغوش گرفتند.
غیر از این، مسلمانان با مردمی که دارای دین قابل احترام خودشان بودند – به اصطلاح قرآنی، اهل کتاب – نیز رفتار صحیحی داشتند. اهل کتاب مردمی هستند که وحی الهی را از پیامبران پیشین دریافت کرده بودند: یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان که مسلمانان با آنان ارتباط داشتند. نگرش پیامبر نسبت به پیروان این ادیان کاملاً مهربانانه بود. امتیازها و حقوقی که پیامبر به راهبان مسیحی سینا داده بود چشمگیر بود. اگر شما آن را مطالعه کنید خواهید دید که این امتیاز دادن نه تنها الهامبخش حسن نیت بلکه بیانگر محبتی راستین بود. تا زمانی که یهودیان مدینه به پیامبر وفادار بودند، همان پیمانی را که با مسلمانان منعقد کرد دقیقاً با یهودیان هم منعقد کرد. پیامبر هرگز کسی یا گروهی را مورد تجاوز قرار نداد؛ پیامبر هرگز به سبب عقیده، کسی را مجازات نکرد و علیه کسی اعلان جنگ نکرد. بلکه هر چه بود به واسطهی رفتار تجاوزکارانهی طرف مقابل و پیمان شکنی آنان بود.
داستان ملاقات کنندگان مسیحی و زرتشتی که پیامبر از آنان استقبال میکرد به صورت ثبتشده، موجود است. در هیچ کدام از این موارد ثبتشده، اثری از عدم تسامح دینی یافت نمیشود. و باید به یاد داشت – مسلمانان تا حدودی مستعد فراموش کردن آن هستند و این مسأله برای دیدگاه ما دارای اهمیت زیادی است – که پیامبر ما از پیروان کتابهای آسمانی درخواست نکرد که از او پیروی کنند. او فقط از آنان درخواست کرد که حاکمیت خداوند را بپذیرند، تبعیت از راهبان را کنار بگذارند و دینشان را به حالت اصلی و خالص آن برگردانند. پرسشی که در واقع از همه میپرسید این بود که: «آیا شما موافق حاکمیت خداوند هستید که شامل همه (بشریت) میشود یا موافق جامعهی خودتان هستید که علیه بقیهی بشریت است؟» یکی از این دیدگاهها به طور آشکار راه صلح و پیشرفت انسانی است و دیدگاه دیگر راه درگیری، ظلم و فلاکت است. اما بیشتر حاکمان آن وقت دنیا که پیامبر پیامش را برای آنان فرستاد آن پیام را هم به عنوان پیام یک تازه به دوران رسیدهی گستاخ و هم به عنوان پیام یک فرد متعصب دیوانه، قلمداد کردند. سفیران پیامبر به طور ظالمانهای مورد اهانت قرار گرفتند و حتی به قتل رسیدند. کسی نمیداند که همان سفیران از طرف حاکمان امروز بشریت با چه استقبالی روبرو میشدند وقتی که همهی اندیشەوران بشریت پایههای استدلال پیامبر را قبول میکنند و بند و زنجیرهای کشیشیگری (تبعیت از راهبان) را کنار زدهاند و ایده برادری را در سر میپرورانند.
در قلمرو مسلمانان به ویژه در اسپانیای امروزی، شمال آفریقا، سوریه، عراق و بعداً در ترکیه جامعه یهودیان در حال شکوفایی همیشه وجود داشتهاند. یهودیان از دست اذیت و آزار مسیحیان برای پناهنده شدن به کشورهای اسلامی گریختند. کل جوامع یهودیان داوطلبانه اسلام را در آغوش گرفتند، اما بسیاری هم به عنوان یهودی باقی ماندند و آنطور که در جهان مسیحیت مورد اذیت و آزار و ظلم قرار گرفتند، هرگز در قلمرو اسلامی با آنان چنین رفتاری نمیشد.
اینکه کشورهای غربی اکنون دارای دگرپذیری بیشتری هستند، به این دلیل نیست که آنان از قوانین دینی روی گردان شدهاند؛ بلکه فقط به این دلیل است که از وقتی که مسلمانان از قوانین دینی دور شدهاند در نتیجه آن، میزان دگرپذیری و نمونههای دیگر فرهنگ متعالی کاهش یافته است. قبل از آمدن اسلام، دگرپذیری هرگز به عنوان یک بخش اساسی دین تبلیغ نمیشد.
داستان ورود پیروزمندانهی خلیفهی راشد عمر بن خطاب به بیتالمقدس به کرّات نقل شده است؛ اما من باید یکبار دیگر آن را در اینجا نقل کنم چون این داستان نگرش صحیح مسلمانان نسبت به اهل کتاب را نشان میدهد. مقامات مسیحی از عمر خواستند تا قالیاش را برای ادای نماز در کلیسا (کلیسای کاتولیک مقدس) [١] پهن کند اما عمر قبول نکرد و گفت: پارهای از مسلمانان ناآگاه پس از او ممکن است ادعای مالکیت کلیسا را داشته باشند و آن را به مسجد تبدیل کنند به این علت که او یکبار در آنجا نماز خوانده بود. او قالیاش را در بالای پلّهها و در خارج از کلیسا پهن کرد، جایی که الان مسجد عمر در آن قرار دارد.
از آن روز به بعد کلیسای کاتولیک مقدس همیشه مکان عبادت مسیحیان بوده است. تنها کاری که مسلمانان به عنوان دخالت در آزادی افکار مسیحیان انجام دادند این بود که تمام فرقههای مسیحیت بتوانند به این کلیسا دسترسی داشته باشند و فقط در انحصار یک فرقهی مسیحی نباشد و فرقههای دیگر از آن محروم شوند. با کلیساهای دیگر مانند کلیسای میلاد مسیح بیت لحم و سایر بناهای مقدس دیگر نیز چنین برخوردی انجام شد.
وقتی که جنگجویان صلیبی اورشلیم را گرفتند، مسیحیان شرقی را به همراه مسلمانان بدون استثنا قتل عام کردند و زمانی که در فلسطین حاکم شدند مسیحیان شرقی را از همهی امتیازاتی که اسلام در کمال امنیت به آنان داده بود محروم کردند و تا حدودی به عنوان طرد شدهها با آنان رفتار میکردند زیرا در عقب راندن سپاه مسلمانان، مسیحیان غربی را همراهی نکرده بودند. بسیاری از آنان به منظور حفظ مقام بلند پایهشان، مجبور به انتخاب مذهب کاتولیک رومی شدند؛ اما پس از فتح دوبارهی فلسطین توسط صلاحالدین ایوبی در سال ۱۱۸۷ میلادی، وقتی که مهاجران برگشتند، پیروان کلیسای شرقی نسبت به پیروان پاپ روم در اکثریت بودند. نظم و ترتیب قبلی دوباره برقرار شد و تمامی اهل ذمه (اقلیتها) یکبار دیگر بر اساس قانون مقدس (اسلام) از امتیازات و حقوقشان برخوردار شدند.
مسلمانان هرگز در امور دینی مسیحیان دخالت نمیکردند (به عنوان مثال پیمان اوریهیولا [٢]، اسپانیا، ۷۱۳ میلادی). هرگز چیزی به نام تفتیش عقاید دینی (انگیزاسیون) وجود نداشت. در امور داخلی جوامع مسیحی دخالت نمیکردند. بنابراین تعدادی از فرقههای کوچک مسیحی در پناه قدرت اسلام تا امروز حفظ و حمایت شدند.
به مسیحیان اجازه داده میشد زبان و آداب و رسوم خودشان را حفظ کنند، مدارس خودشان را حفظ کنند و با مبلغان دین مسیحیت ملاقات کنند. بنابراین حلقههای ارتباطی ناسیونالیسم را در تودههای عظیم اینترناسیونالیسم یا برادری جهانی تشکیل دادند؛ زیرا همچنانکه پیشتر آوردهام، تسامح در درون بدنهی اسلام درسراسر تاریخ بدون همتا بود و اکنون نیز چنین است؛ طبقه و نژاد که از همبستگی جلوگیری میکند، میتواند یک مانع باشد.
در جنگ استقلال یونانیها در سال ۱۸۱۱ سیصد هزار مسلمان – مرد و زن و کودک – همهی جمعیت مسلمانان مورو بدون استثنا و همچنین هزاران نفر در بخشهای شمالی یونان در ظالمانهترین و بیرحمانهترین شرایط کشته شدند؛ در تاریخ اروپا بندرت کوچکترین اشارهای به این کشتار جمعی شده است، اگرچه پس از آن چیزهای زیادی در مورد انتقام جویی ترکها (از یونانیها) میشنویم.
بدون تردید از نگاهی تاریخی، تسامح دینی بزرگترین نشانهی فرهنگ یک ملت است. بگذارید مسلمان نباشد، زمانی که قلمرو اسلامی به کمک و توطئهی همان مردمی که مسلمانان قرنها با آنان تسامح داشتند و از آنان حمایت میکردند، نابود شد، زمانی که اروپای غربی فکر میکرد که این یک وظیفهی دینی است که تمام مردم ادیان دیگر را نابود کند یا به زور آنان را به دین خودشان درآورند – بگذارید مسلمان نباشد، با دیدن همهی اینها تصور کنید که دگرپذیری در اسلام یک ضعف است. (نه چنین نیست) دگرپذیری بزرگترین قدرت اسلام است، زیرا دگرپذیری یک نوع نگرش، نسبت به حقیقت و راستی است.
*در این مقاله برای واژهی tolerance بر اساس بافت جمله هم «تسامح» و هم «دگر پذیری» به کار رفته است.
پانوشتها
-----------------------------------------------
[١] Church of the Holy Sepulcher
[٢] The Treaty of Orihuela
نظرات